داستانهایی از هوش هیجانی
هنگامی که هیجان بر عقل قلبه میکند
خطایی فاجعه آمیز بود. آن شب بعد از خاتمه مهمانی، بابی کرابیتر و همسرش به اطمینان از اینکه دخترشان ماتیلدا، شب را پیش دختر میزبان میماند بطرف خانه حرکت کردند. اما به محض آنکه داخل خانه شدند صدای مشکوکی از اتاق دخترشان شنیدند. بابی آهسته بطرف کشوی کمدش رفت و اسلحهاش را برداشت و با احتیاط بسوی اتاق خواب ماتیلدا رفت.
ماتیلدای 14 ساله که برای شوخی با پدر و مادرش زودتر به خانه آمده بود؛ ناگهان از درون کمد دیواری اتاقش بیرون پریده و جیغ میکشد. بابی از جا پریده و تیری به گردن دخترش شلیک میکند. ماتیلدا بعد از 12 ساعت در بیمارستان میمیرد.
خبر این حادثه تحت عنوان «تیر اندازی به ماتیلدا کرابیتر» در شماره 11 نوامبر سال 1994 در روزنامه نیویورک تایمز به چاپ رسیده است.
در داستان بالا که متاسفانه حقیقی است، غریزه ترس بابی را واداشته تا قبل از آنکه بتواند فرد مقابل را شناسایی کند به او شلیک کند. در واقع باب تحت تاثیر هوش هیجانی خود دست به این کار زده است.
در داستان بالا که متاسفانه حقیقی است، غریزه ترس بابی را واداشته تا قبل از آنکه بتواند فرد مقابل را شناسایی کند به او شلیک کند. در واقع باب تحت تاثیر هوش هیجانی خود دست به این کار زده است.
هیچ بازخوردی "داستانهایی از هوش هیجانی"
ارسال یک نظر